به گزارش خبرگزاری حوزه، حجتالاسلام علی مهدیان با انتشار تصویری در صفحه مجازیاش نوشته است:
سلام محبوبه خانم! سلام محبوبه جان!
از دیروز که به روستایتان آمدم عاشقت شدهام. عاشق آن نگاه معصومت. عاشق آن وقار دخترانهات. عاشق آن روستای زیبایتان همانکه بین کوهها باید ساعتها میرفتی تا این گوهر را پیدا کنی. «بندنر» یعنی جایی که بند زدهاند و زمینی ساختهاند و آنجا درخت نخل نری روییده است. یعنی جایی که از بین سنگهای سخت زندگی روییده است و حیات جوشیده.
محبوبه جان! گاهی با خودم فکر میکنم نکند مثل بعضی بچهها بیمار شوی و تب کنی. آن وقت این راه طولانی تو را چطور تا بیمارستان برسانند؟ نکند در این راه طولانی زبانم لال مثل بعضی دخترکان و پسرکان .... ولش کن دلم نمیاید بهش فکر کنم.
محبوبه معصومه من! رویم نشد بپرسم هشت سالت است یا نه سال؟ اینجا که تو هستی اینترنت نیست. پس تو این یک سال چطور درس خواندی؟ فدای معصومیتت، خجالت کشیدم بپرسم و تو را یاد نداشتههایتان بیندازم. اما خدا میداند دلم را توی روستایتان جا گذاشتم. آنقدر دارایی آنجا بود که دل و هوش را میرباید.
وقتی دمدمای غروب رسیدیم و آهنگ زیبایی به سبک «مجنون نبودم مجنونم کردی» از پشت بلندگو پخش میکردند. دلم شکسته بود و دلم را خندههای زیبای روستایتان برده بود.
من امید دارم. قسم به آن چشمهای زیبای امیدوارت من هم امید دارم. تو هم مثل «آقا اسماعیل» خواهی شد. دکتر اسماعیل را میگویم. دکتری که کنارش نشستم و باورم نمیشد. همانکه رهبری برایش انگشترش را فرستاده بود و دعایش کرده بود. دکتر اسماعیل که در همین روستاهای دور از چشم تمدن کثیف غربی مردانه درس خوانده و حالا هیچ آرزویی ندارد مگر اینکه خدمت به ایران کند، به انقلاب، آنطور که خودش میگفت. تو هم مثل او خواهی شد. یک زن موفق. مادر موفق. انسان موفق. و من و امثال من به تو غبطه خواهم خورد آن طور که به دکتر غبطه میخوردم.
محبوبه جان! دلم برایت تنگ میشود. خدای کوههای سنگی پر از حیات بندنر همه آرزوهایت را برآورده به خیر کند عزیز دلم.
پ ن: در حاشیه مراسم جشن ازدواج ساده برای دویست و چند زوج، با کمک گروه جهادی محبین ائمه.